تگرگ
 
هوش مصنوعی ایران
هوش مصنوعی ایران
 
 

یه جایی پیدا شده تو این نت که مطالب وبلاگ منو به اسم کامپیوتر و اینترنت میذاره. یه سایتیه که لیستی ازوبلاگا میده که مثلا ارزش خوندن دارن. اگه واقعا میومدن و مطالب وبلاگ منو میخوندن و اونارو باارزش تشخیص میدادن اونوقت بم برنمیخورد اما اینا مطالب منو تو بخش رایانه و اینترنتشون میذارن حتی اونایی که هیچ ربطی به اینترنت یا اونترنت ندارن. هیچ ایمیلی یا چیزی هم ندارن که من بشون بگم باباجون مطالبتونو الکی و کور انتخاب میکنین. اسم سایتش هست www.hamkhan.com . کاش یه جوری این مطلبو بخونن و دقیق تر باشن و یه کوچولو وقت بذارن. جالبه که فردا همین مطلبم میذارن تو سایتشون. بگذریم.

ما تصمیم گرفتیم باتفاق ش که با یه ادم که دیرینه شناسی کار کرده و کلی مقاله و اینا داره و کار واقعی میکنه و یه موزه پارینه سنگی تو کرمانشاه تاسیس کرده دوست شیم بعدش بریم باش راجع به نئاندرتال و از این تیپ چیزا حرف بزنیم. با این آقای دکتر دوست شدیم اما هنوز ندیدیمش. اول فکر میکرد ما راجع به پایان نامه ای چیزی کمک میخوایم اما بعدش بش میل زدم که نه موضوع فقط علاقه شخصیه.

من هدفم اینه بفهمم که ببینم شواهد موجود و قابل استنادی وجود داره که تکامل زبان رو نشون بده یا نه. در غیاب فیلم و صوت ضبط شده از زمانای قدیم باید یه چیزی رو جایگزین پیدا کنیم که تنها چیزی که بنظر من میتونه این نقشو ایفا کنه ابزارها هستن. تکامل ابزارها در طول زمان میتونه خیلی رازها رو راجع به زبان اشکار کنه.

یه غاری هست تو کردستان عراق به اسم غار شانیدر که یکی از مهم ترین سایت های باستانشناسی راجع به این موضوع مورد علاقه من در جهانه. تو این غار بقایایی از انسان نئاندرتال دامنه زاگرس توسط دکتر سلوکی آمریکایی(از دانشگاه کلمبیا) کشف شده که در اصل نه تا اسکلت نئآندرتالن که دوتاشون از همه مهم ترن. شماره هاشونو یادم نیست و اصلا هم اینجا الان اون شماره ها مهم نیستن.

تو این گورستان کوچیک چیزای جالبی کشف شده منجمله اینکه روی جسد این انسانا گلهای متنوعی با دقت خیلی خاص گذاشته بودن و اینکه یکی از اسکلت ها نشون میده که شخص متوفی یه دستشو از دست داده و سایرین از اون مراقبت کردن. به هر حال کاشف این گورستان سالها بعد یعنی نزدیک چهل سال بعد باز برگشت و کلی از این کشفش تعریف کرد و جامعه علمی هم این رو قبول دارن که این در واقع قدیمی ترین نشانه از انسان های جدید و خودآگاهه. یعنی انسان هایی که معنی اجتماع رو شاید خیلی نزدیک به مفهوم امروزی درک میکردن و نوعی دین داشتن و خلاصه باقی فاکتورا که همه میدونن چی هستن.

گورستان مربوط به حدود ۶۰ هزارسال پیشه. این دکتر هم که تازه با ما دوست شده هم ظاهرا اونجا و جاهای دیگه ای تو زاگرس و اصفهان اکتشافات جالبی انجام داده که بعد اینکه از نزدیک دیدمش گزارششو می نویسم. تو ذهنمه باش برم تو این اکتشافات کلی چیز یاد بگیرم. جالب نیست؟ همزبون هم هستیم کلی حالش بیشتر میشه.

ش میگه این تاکید زیاد بر نئاندرتال و اینکه جدیدا  تو موسسه ماکس پلانک نشون دادن که انسان مدرن اروپایی و غیر افریقایی ۴ درصد ژن نئاندرتال رو تو خودش داره خیلی خطرناکه و در انتقال این مفاهیم به مردم عامه به مرور زمان منجر به نژادپرستی جدیدی میشه. اینکه خطرناک میتونه باشه منم موافقم اما اینکه اینقدر ما با وحشت به این اظهارات علمی و شبه علمی نگاه کنیم من قبول ندارم. زندگی همینه. اونا میگن ما هم میگیم اصلا ما اونا چیه. ماها میگیم و ماها میشنویم. نژادپرستی هم همیشه بوده و خواهد بود و اصلا کی گفته چیز بدیه؟

همین فردوسی خودمونو بگیرین. شاهنامه رو اگه بخونین سرتاسر از نژاد شاهان و دلاوران و رزماوران پره و اصلا نژاد مهمترین چیزیه که فردوسی روش مانور میده. ما هم میخونیم و لذت میبریم. ترکا میخونن و بعضیاشون فوش میدن. خوب زندگی همینه. اصلا اگه زندگی خیلی پاستوریزه بشه قطعا انحطاط نزدیک میشه. زندگی با همین هیجاناش حال میده وگرنه وقت تلف کردنه. نیست؟

ازشاهنامه گفتم . جدا این بشر چیکار کرده؟ من شونصد تا فیل اکشن و هورور (ترسناک) و .... ببینم مو به تنم سیخ نمیشه اما شاهنامه واقعا منو تا حد جنون هیجانی میکنه. فکر کنم مقدار ادرنالین و این چیزای خونم سربه فلک میکشه با شنیدن داستانی که هزار بار هم بشنوم هیجانش کم نمیشه. من فایلای صوتیشو با صدای یه بنده خدایی که نمیدونم کیه دانلود کردم الانم لینکش دم دستم نیست واقعا لذت میبرم.

یه دوستی داشتیم میگفت که تو دهاتشون بابابزرگش راوی شاهنامه بوده. بعدش این میومده هر سال زمستون داستانای شاهنامه رو با هیجان میخونده و مردم گوش میکردن. اون موقع که تلویزیون و رادیو و این چیزا نبوده. طرفای کرند غرب بودن اینا. میگفت مثلا امسال زمستون شروع میکرد داستان رستم و سهرابو تا عید لفتش میداد. پنجاه شصت سال هم کارش همین بوده. کسایی بودن تو این مجالسش که شاید ده بار داستان سیاوش یا رستم و سهرابو از اول تا اخر شنیدن. دوستمون میگفت که بابابزرگه سر لحظات هیجانی داستانو قطع میکرد و موکول میکرده به شب بعد. مثل همین عشق ممنوع. رستم که خنجرو میبرده بالا سهرابو بزنه داستان قطع میشده. میگفت اون شب  ملت چن تا گاو نذر میکردن که رستم این بار سهرابو نکشه. چه هیجانی داشته. ما هم کلی خندیدیم.

خواستم داستان تگرگ دیشبو بگم که مقدمات طولانی شد.

شاید وقتی دیگر.

شاد باشید



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 20:7 :: توسط : هوش مصنوعی ایران

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هوش مصنوعی ایران و آدرس iran-ai.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 2488
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1